سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

اگر خودم را بکشم هم نمیشه!


می   گویند کسی ازبانک وام کلانی گرفت (لابد آشناداشته!)  و به کار بساز و بفروش پرداخت!

 اما از بد روزگار؛ ساختمان نیمه کاره بود که پول وام تمام شد و  طرف  نه راهی به پیش داشت و نه راهی به پس! نه می توانست واحدهای تکمیل نشده را بفروشد و نه می توانست اقساط عقب افتاده را بپردازد!( البته معلوم میشه این بنده خدا؛ آشنای مهمی نداشته است چون می توانسته لااقل چند میلیارد تومن  ال سی(!!)  بگیره!)


القصه:

شیطان به جلدش رفت و با خودش گفت: بهتره بالای این ساختمان  نیمه کاره بروم و خودم را پرت کنم پایین و خلاص!

اما وسواس کرد!! و دوباره با خودش گفت: کار از محکم کاری عیب نمی کنه! بهتره که یک بسته مرگ موش هم بخورم تا اگه از ده طبقه ساختمون افتادم و نمردم!! ؛ مرگ موش کار خودش را بکنه و همه چیز تموم بشه!


دوباره القصه:

رفت بالای ساختمان  و اول مرگ موش را مثل قندوقاووت بالا داد و بعد سقوط آزاد!

از بدشانسی همان طبقه دهم پاهاش به گوشه داربست ساختمان نیمه کاره گیر کرد و به زمین پرت نشد! و جالبتر آنکه چون در هوا معلق مانده بود؛ حالت تهوع به او دست داد و همه مرگ موشها را بالا آورد!

خلاصه؛ زنده ماند!


------------------------------


دوستی به شوخی می گفت:(البته بی ادبی نشه!)

اگه من به کنار دریا هم بروم؛ باید آفتابه آب برای طهارت دنبالم باشه!! چون می ترسم آب دریا خشک بشه!!

منظورش این بود که بدشانسم و هر کاری  بکنم؛ نمی گیرد!

مثل داستان اول که حتی یارو می خواست خودش را بکشد و خلاص شود  اما باز هم به زعم خودش بد آورد!


-----------------------------------------


گاهی در زندگی با دنباله ای از «نشدن ها» و به اصطلاح «نیامدن ها» مواجه می شویم.

شاید اگر این بد آوردن ها؛ گه گاهی رخ می داد، قابل تحمل بود اما وقتی پشت سر هم شد غیر قابل تحمل می شود!


--------------------


همیشه وقتی زندگی آدمهای برجسته را مطالعه می کنم ؛ واکنش این آدمها در مقابل مشکلات پی در پی و به اصطلاح بدشانسی های متوالی برایم جالب است!


واکنش آنها معمولا یک شکل دارد و آن «صبر کردن» است! همین!


گاهی باید ناکامیهای متوالی را تحمل کرد و صبر پیشه ساخت!

این تنها راه حل است و با جزع و فزع هم کاری به  پیش نمی رود!(خودکشی هم جواب نمیده!)


--------------------------


می گویند کسی به داخل چاه افتاد و با داد و فریاد کمک طلبید!

گروهی به بالای چاه آمدند و گفتند: صبر می کنی طناب بیاوریم؟!

یارو گفت: حالا صبر نکنم پس چه کنم!

( شاید  هم گفته: پ ن پ همینطور دست روی دست بگذارید!)




نظرات 5 + ارسال نظر
مهدی شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 ق.ظ http://bivatan.blogsky.com

سلام.
جالبه ... بد شانسی چیز بدیه... خدا نیاره

سلام
ان شاءالله

جواد طلسچی یکتا شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:55 ق.ظ

سلام بزرگوار.ممنونم از بابت این مطلب بسیار بسیار پر محتوی شما.التماس دعای خیر.یا علی مدد.

سلام
از لطف شما سپاسگذارم!

فرهاد سیمین شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:55 ب.ظ http://siminfar.persianblog.ir

سلام
می تانم بپرسم سرگذشت بزرگان رو از چه کتابایی مطالعه میکنید؟
یا
چه شخصیت هایی رو مطالعه کردید و پیشنهاد میکنید

سلام
یک عادتی داری که هر مجله یا کتاب که سرگذشت عالمی در اون باشه را می خونم!
همیشه به دو بخش از زندگی اونها دقت می کنم:
یک بخش سختیها و نحوه مواجه آنها با مشکلات
بخش مهم دیگه عرفانه! یعنی چقدر با خدا دوستن!

کتابهای زیاد هستند که به ذکر خاطرات و گفته ها و نوشته های علما و خصوصا عرفا می پردازند(که بنظرم همشون هم شاید راست نباشند! چون نقل قول موثق کمه!)
ولی سیاحت شرق آقا نجفی قوچانی را به خاطر صراحت لهجه و صداقت گوینده و ضمنا شوخ طبعیهایش دوست دارم!

علیزاده شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ب.ظ

سلام استاد با این مطالب جالب نودی نشیم

سلام
تو اینجا چکار می کنی؟!

فرید شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ب.ظ

سلام چند راهکار برای افزایش صبر بگید.
یا حسین

سلام
صبر کن نمرات اعلام بشه اونوقت می گم!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد