-
دیو چو بیرون رود...
دوشنبه 22 دیماه سال 1399 20:01
بسم الله الرحمن الرحیم دیو چو بیرون رود... نیروی ست در درونم که همیشه مدافع من است . وقتی خشمگین می شوم حق به جانب من می دهد. به قضاوتش هیچگاه مقصر نیستم. وقتی دلم چیزی بخواهد او هم همان را می خواهد . وقتی چیزی دلم را بزند او هم دلزده می شود. به نگاهش هیچگاه خواهش هایم تجاوز به حقوق دیگران نیست. وقتی حال دارم کار...
-
آمار خرابی های ماهانه
چهارشنبه 17 دیماه سال 1399 19:06
بسم الله الرحمن الرحیم آمار خرابی های ماهانه با سر و کول خودم می جنگیدم! نوشته بود : تعداد خرابی های سوییچ و بعد به اندازه یک عدد بیست رقمی جای خالی گذاشته بود ومن پر می کردم با یک 2 ناقابل! دوباره نوشته بود تعداد خرابی های شبکه و به اندازه یک عدد 30 رقمی فاصله گذاشته بود و من پر می کردم با عدد 12 و دیگر هیچ . یعنی...
-
استرس دوران کرونا
سهشنبه 9 دیماه سال 1399 11:50
بسم الله الرحمن الرحیم استرس دوران کرونا به چهره بعضی ادم ها که نگاه میکنی انگاربعد از یک سال شروع کرونا ؛ ده سال از زندگی آنها گذشته! بسیاری از آدم ها به واسطه انچه که ما درباره شان بدانیم یا ندانیم از شروع کرونا در یک اضطراب دائمی بسر می برند. البته استرس بواسطه مرگ و میر و سرایت شدید ؛ طبعا طبیعی ست و هر انسانی حتی...
-
از روی عشق
چهارشنبه 3 دیماه سال 1399 08:30
بسم الله الرحمن الرحیم هر تکراری خسته کننده و کسل کننده است مگر از روی عشق باشد. درنماز، همیشه کلمات ثابتند. جهت ثابتی دارید . حرکات بدن؛ نظم یکسانی را دنبال می کند و در اوقات مشخصی برگزار می شود. پس اگر عشق نباشد می تواند شما را دلزده کند. ممکن است بگوییم از روی عادت می خوانیم . اینطور نیست. همه عادت ها ریشه در علاقه...
-
حلقه گمشده ثروت
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1399 09:33
بسم الله الرحمن الرحیم حلقه گمشده ثروت من و دوستم شروع کردیم و شخصا تصمیم گرفتم سه سال این کار را دنبال کنم. منابع آموزشی مقدماتی به فارسی بود و منابع تکمیلی انگلیسی هم پیدا کردیم و کار آموزش که اولیه مرحله از آغاز فعالیت ما در دنیای برنامه نویسی اپلیکیشن های موبایلی بود آغاز شد. کار به خوبی پیش میرفت و شاید به سال...
-
کسب و کار اباء و اجدادی
سهشنبه 18 آذرماه سال 1399 16:54
بسم الله الرحمن الرحیم کسب و کار اباء و اجدادی خدا رحمت کند پدرم را! کار فروش را ساده آغاز کرد یعنی در اتاقی داخل خانه! به قم و تهران می رفت و آنچه سلیقه داشت بکار می گرفت و چینی و بلور انتخاب می کرد و افراد همسایه و محل را خبر می داد تا از او خرید کنند. دهه ای نگذشت که او از فروشندگان معروف و دارای مغازه ای بزرگ شد!...
-
چاقو تیز کن!
پنجشنبه 13 آذرماه سال 1399 09:59
بسم الله الرحمن الرحیم چاقو تیز کن! همینطور مات و مبهوت نگاهش میکردم. یک دستگاه کوچک دستش بود و با خنده می گفت: چاقو تیز کنِیه! در زمانه ای که کسب و کارها اینترنتی شده و هزار راه و روش برای بدست آوردن لقمه نانی شاید آسانتر فراهم شده این مرد میانسال دستگاهی را به دست گرفته و زنگ خانه های مردم را می زند و می خواهد چاقوی...
-
فیل ها ناامید میشوند! شما چطور ؟!
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1395 07:17
فیل ها ناامید میشوند! شما چطور ؟! مردی از کنار قفسه فیل ها می گذشت و در کمال تعجب دید فیل عظیم الجثه تنها با یک ریسمان باریکی که به پایش متصل است؛ در قفس زندانی شده! برایش این سوال پیش آمد که چرا فیل با اینهمه قدرت این ریسمان ضعیف را پاره نمی کند و از قفس سیرک نمی گریزد! از رام کننده فیل پرسید: چرا فیل بی عرضه است؟! و...
-
رویای شیرین!
پنجشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1395 09:39
رویای شیرین! در کتاب مصاحبه تروفو(منتقد بزرگ سینمایی) با کارگردان برجسته سینما هیچکاک، مطلب جنبی(غیرسینمایی) جالبی نقل شده: هیچکاک می گوید: یک فیلمنامه نویس همیشه به من می گفت: آقای هیچکاک! من در رویاهای شبانه؛ ایده ها و داستانهای بسیار نابی برای فیلمنامه نویسی پیدا می کنم اما صبح وقتی از خواب بیدار می شوم متاسفانه...
-
اگر بی نظم هستید؛ بخوانید!
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1395 07:12
اگر بی نظم هستید؛ بخوانید! 1- شب است و مشغول خواندن رمانی هستید! رفتار قهرمان داستان آبکی ست! حوصله تان سر می رود و کتاب را کنار تخت می اندازید و بسراغ کتاب دیگری می روید! این روند ادامه می یابد. بعد از یک هفته؛ تلنباری از کتب مختلف کنار تختخواب شماست! 2- روز اولی ست که ماشین خریده اید. همان روز اول به جدول می مالید!...
-
محسوس یا نامحسوس؟! واقعا مسئله این است؟!
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1395 08:22
محسوس یا نامحسوس؟! واقعا مسئله این است؟! سوال: چرا هشتک #بین_خطوط_برانیم ؛ موثر است و با خبرهای ذکرشده توانسته وضعیت ترافیکی را بهبود بخشد اما دهها تبلیغ برای حجاب و عفاف موثر نیست؟! چرا عموم مردم حس می کنند وضعیت ترافیکی ما فاجعه آمیز است و باید فرهنگ عبور و مرور ما اصلاح شود اما درباره بی حجابی و پوشش های جلف برخی...
-
عشق ماشین
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1395 07:24
عشق ماشین ریز نقش بود و از دور؛ هیکل کوچکش در پشت شاسی بلندی که سوار بود؛ خیلی جدی نمی آمد اما خودش اینطور فکر نمی کرد! نزدیک که شد حتی سرش را یک درجه نچرخاند تا مرا ببیند. این همشهری عزیز همین چند روز پیش بود که با من تماس گرفته بود و خواهش انجام کاری داشت و با کمال میل برایش انجام دادم اما امروز در پشت ماشین شاسی...
-
مناجات صبحگاهی
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1395 08:10
مناجات صبحگاهی صبح است. سرعت آدمها در جهت هایی متفاوت؛ نشانه ای از تکاپوی آنها برای کسب روزی ست. اما چرا اینقدر سریع! آنچنان سریع از کنار هم میگذریم که سلام ما شده: بوق ماشین! و جواب سلام ما شده: تکان مختصر سر یا ابرو! صبح است و احساس میکنیم باید سریع باشیم وگرنه دستگاه ساعت زنی محل کار از ما سبقت خواهد گرفت! صبح است...
-
دلم سوخت!
پنجشنبه 26 فروردینماه سال 1395 09:59
دلم سوخت! سرکار خانم با نیم کیلو النگوی طلا از ماشین مدل بالا دستش را بیرون می آورد و پاکت زباله را به داخل جاده پرت می کند. سرکار آقا؛ کنار خیابان با لباس زیر ایستاده! ماشینش را تمیز می کند در حالیکه کل خیابان پر از کف و آب چرک شده! چرا اینچنین است؟! چرافکر می کنیم داخل ماشین و حتی بدنه ماشین مال ماست اما خیابان و...
-
عمو سبیلو!
چهارشنبه 25 فروردینماه سال 1395 10:51
عمو سبیلو! تابی به سبیل هایش داده بود که نگو! (این هوا! حالا شما که نمی بینین!) شکل عموسبیلو در فیلم بیضایی! گفت: به خانم و بچه هات بگو بیان اینجا بنشینن! و بعد به مبل فرسوده ای که داخل تعمیرگاه بود اشاره کرد. خودم نیز هول کرده بودم چه برسه به خانواده! این غریبه در این تعمیرگاه حاشیه شهر با این سبیل های تاب داده،...
-
دروغ پردازیهای اینترنتی!
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 11:44
دروغ پردازیهای اینترنتی! طرف نوشته بود: از زرتشت پرسیدن زندگی را بر چند اصل بنا کرده ای؟ زرتشت گفت: دانستم رزق و روزی ام را کسی نمی خورد پس آرام شدم... ! و بعد عین روایت امام صادق را از وسائل الشیعه کپی کرده و به زرتشت نسبت داده بود! از آن مضحکتر خاطره دکتر شفیعی کدکنی بود در سایت پارسینه! که خودم نیز باور کردم و در...
-
آرایشگاه پدرام؛ با قیمت مناسب!
دوشنبه 23 فروردینماه سال 1395 08:52
آرایشگاه پدرام؛ با قیمت مناسب! این آقای آرایشگر از فرمول قدیمی؛ سود کمتر بعلاوه مشتری بیشتر مساوی با سود بیشتر، استفاده می کند و از هر سازمانی نیز به او اعتراض می کنند که زیر قیمت ممنوع؛ زیر بار نمی رود! مغازه پر از مشتری ست از هر جور آدمی. از یک مرغدار که به طمع چند هزار تومن کمترآمده تا یک کارگر کارخانه که حقوق...
-
بازی رئال و بارسا در مسجد!!
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1395 14:17
بازی رئال و بارسا در مسجد!! اذانش را که گفت نشست پیش آن یکی! باهم کل کل می کردند درباره بازی امشب بارسا و رئال! شاید بعد از اذان مستحب است کُری خوانی از نوع فوتبالیش! حاج آقا که آمد تکبیر گفت؛ او هم آمد به صف اول و تکبیر گفت. در فرهنگ ما همیشه اینطوری بچه ها اهل مسجد می شوند. یعنی با انجام یک وظیفه ی ساده در مسجد مثل...
-
نه اقبال داخلی!؛ نه اقبال خارجی!
پنجشنبه 19 فروردینماه سال 1395 12:00
نه اقبال داخلی!؛ نه اقبال خارجی! چند سال قبل جمعی از کارگردانان سینمای ایران با رهبر انقلاب دیدار داشتند و ایشان؛ آنها را به ساخت آثاری با گفتمان انقلاب اسلامی ترغیب کردند. ایشان به عنوان مثال به کتاب خاکهای نرم کوشک اشاره کردند که به زندگی شهید برونسی پرداخته و از کارگردانان خواستند آثاری با محتوای شهدا و سرداران...
-
نِت خوانی بی ثمر!
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1395 12:30
نِت خوانی بی ثمر! در دوران کودکی تفریحات بچه های محل تشکیل شده بود از توپ بازی در کوچه و رفتن به کتابخانه مسجد سید مصطفی. البته من فرصت بیشتری داشتم که از کتابهای مادرم نیز استفاده کنم. درآن سالها، کتاب و کتابخانه؛ جزء مهمی از زندگی بچه ها بود. شوقی نیز برای مطالعه مجله در من بود و آقای ستاری آخر هفته ها؛ هر روز مرا...
-
من خودم سیزده ام ! چه کنم در به درم !
شنبه 14 فروردینماه سال 1395 07:31
من خودم سیزده ام ! چه کنم در به درم ! ساعت 5 صبح کنسرو ماهی خورد! بعد دوغ! بعد سیگار ! بعد پشمک ! دوباره سیگار! بعد آبمیوه! بعد موز! آنچه که برای من و شما در صبح زود چندش آور است ؛ آخرین خوشی های اوست! چهره اش مانند محکوم به اعدامی ست که تا چند ساعت دیگر به جوخه سپرده خواهد شد! صبح زود ؛ اتوبان خلوت نیست. باران شدید و...
-
مادر رنگ شادی را هم ندید!
چهارشنبه 11 فروردینماه سال 1395 08:48
مادر رنگ شادی را هم ندید! ❤️❤️ من یقین دارم مادر؛ رنگ شادی را هم نمی دید! شاید آن زمان که دختر بچه ای بود،سرخوش از بازی های کودکانه بوده! و شاید تا آن زمان که عروس شد، دلبر و دلبری داشته! اما مطمئنا آن زمان که فهمید فرزندی در پیش اوست؛ دیگر رنگ شادی را ندید! نه قبل و نه بعد از آنکه بند ناف فرزند را بریدند نگرانی از...
-
تیس! تیس! دارم جارو میکنم!!
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1395 08:15
تیس! تیس! دارم جارو میکنم!! تیس! تیس! تیس! این صدای جاروی رفتگر است که صبح زود؛ خیابان را جارو می کند. به پاکت زباله ای میرسد که دیشب سگها آن را پاره کرده اند و آن مرد زحمتکش، این خرده زباله ها را جمع می کند! در دلم او را تحسین می کنم و پولی بابت انعام در کف دستش می گذارم! خوشحال می شود اما میگوید: دو ماهه که یادت...
-
سه؛ دو ؛ یک ، همگی باهم حرکت!
یکشنبه 8 فروردینماه سال 1395 07:52
سه؛ دو ؛ یک ، همگی باهم حرکت! نوستالژی جوانان سن وسال من؛ ساندویچ فروشی آقای روشن در شهرماست! تنها مغازه فست فود آن سالها که با شوق فراوان می رفتیم تا شاید بتوانیم با نان ساندویچی؛ ساندویچ تخم مرغ بزنیم! نوستالژی جوانان سن و سال من؛ غلومه است! همان غلام روشندل که در شهر ما با چرخش به مدرسه می آمد و ما میتوانستیم با...
-
استاد خبازی که همه در شهر ما دوستش داریم...
شنبه 7 فروردینماه سال 1395 10:05
استاد خبازی که همه دوستش داریم... تقریبا تمام جوانهای نسل من در شهر ما ؛ استاد خبازی را می شناسند! مردی با چهره ی جدی که تکه گچی را برمی داشت و به سراغ گوشه تخته سیاه آن موقع میرفت و آنچنان زیبا؛ مشق ریاضی می کرد که وقتی به انتهای تخته سیاه می رسید؛ هر طفل گریزپایی از ریاضیات را به ریاضی علاقمند می ساخت! استاد خبازی؛...
-
توزیع توپ کاموایی!
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1395 07:56
توزیع توپ کاموایی! مرحومه مادرم خاطره جالبی را برایم تعریف میکرد . می گفت: در روزهای سرد زمستان ؛ مستمندی به من مراجعه کرد و تقاضای لباس گرم کرد.به تأسی از سنت ائمه که بهترین لباسهایشان را هدیه میدادند ؛ لباس کاموایی گرم و زیبایی داشتم و آنرا به آن فقیر دادم . مدتی بعد که برای سرکشی از اوضاع او به منزلشان رفتم؛ شوکه...
-
زندگی رسم خوشایندی ست.(لطفا بهش گند نزنیم!)
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1395 07:55
زندگی رسم خوشایندی ست.(لطفا بهش گند نزنیم!) سلام بر همه ی دنیا! این اولین جمله گدای این قبرستان است. تا آن روز که رمق داشته کار کرده و اکنون که رمقی ندارد؛ گدایی می کند! کت با شلوار کردی و کفش شمرو جلوه خاصی به او داده. از دور گروهی را که دید؛ مانند پراید سریع شتاب میگیرد تا برسد و اولین کلامش همین بود : سلام بر همه ی...
-
لذت خرید ؛ لذت زندگی ست. گوارایتان!
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1395 07:55
لذت خرید ؛ لذت زندگی ست. گوارایتان! داغ میبینی ! داغ سنگین پدر! ابتدا هرگز باور نداری که سایه سار پر محبتش هرگز با تو نخواهد بود . گریان میشوی! افسرده میشوی! اما مدتی میگذرد و گذشت زمان ؛ رخت عزا را از تنت بیرون می کند. فکر میکنی داغ پدر را فراموش کرده ای اما اینگونه نیست! پدر در رویاها با توست! رخ میدهد و چهره...
-
دی فالت !
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1395 07:54
دی فالت ! معمولا در نصب و اجرای نرم افزارها؛ تنظیمات را روی حالت default یا پیشفرض قرار میدهیم چرا که فکر میکنیم طراحان نرم افزار؛ بهترین حالت را به صورت پیش فرض برای کاربران قرار میدهند تا آسان ولی دقیق با آن کار کنند. متاسفانه در زندگی اجتماعی؛ پیش فرض های ما غلط هستند! به گزاره های زیر دقت کنید: اصول گرایان تمامیت...
-
نشناخته بودمش!
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1395 07:54
نشناخته بودمش! نشناختمش! چهره اش در خاک و غبار فرو رفته بود! لبخندی زد و آشنایی دیرین ما در پشت تبسمش ظاهر شد! آنگاه شناختمش! گفتم: توی خاک غلت زدی؟! چرا کوچه را جارو میکنی؟! به در خانه ای اشاره کرد که خویشاوندی دوری با اهل آن خانه داشت و گفت: سکته کرده! حتما مردم؛ عید دیدنی خواهند آمد! اومدم کمکش کنم تا خانه اش تر و...