بسم الله الرحمن الرحیم
حرفهای یواشکی!!
«طرف» وقتی که اومد؛ آشنا بود! خیلی آرام سرش را جلو آورد و یواشکی گفت:
مهندس! الان این مودم را جوری تنظیم کردی که خودش صاف بره توی اینترنت؟!
منم خیلی یواشکی جوابش را دادم و گفتم:
آره! خیالت راحت! مرورگرت را اجرا کن-فایر فاکس ؛ کروم، یا همون اینترنت اکسپلورر- با اینترنت پرسرعت صاف میری توی اینترنت! فقط بپا که کج نری!!
لبخند مرموزانه ای زد و باز خیلی یواشکی گفت:
نه من کاری به این چیزاش ندارم!! مرورگر و پرورگر هم سرم نمیشه!! فقط میخوام صاف بره توی اینترنت پرسرعت!
باز من خیلی یواشکی پرسیدم:
حالا چرا یواشکی حرف میزی؟! این چیزا که حرف محرمونه نیست تا مثلا این چند نفری که اینجا ایستاده اند؛ نشنوند!
خندید و نشست روی صندلی مقابل من! منتظر شد تا همه رفتند!
بعدش با صدای بلند و رسا(!!) گفت:
راستش من که کاری به اینترنت ندارم! ریسیور جدیدی خریدم که برای اونکه بتونه کانالهای بیشتری را باز کنه، باید بره توی اینترنت!!
منم اینبار با صدای بلند و رسا گفتم:
دستم درد نکنه! باریک اله! تو هم آره!
گفت:
آخه پدر جان!!(با من بود!) این تلویزیون خودمون که چیزی نداره که بدرد نگاه کردن بخوره!
بخدا اگه تو هم یه چند وقت مشتری ماهواره بشی؛ عمراً اگه دیگه تلویزیون نگاه کنی!
گفتم:
والا این برنامه های تلویزیون خودمون هم از سر من زیاده! ما اگه کمی افق بالاتر خواسته باشیم سیر کنیم؛ بالمون میسوزه!! شما خودت تنهایی برو اون بالا بالا ها!!
گفت:
اگه صحبت بالا بالاهاست که بخدا هرچی این تلویزیون از قول اون بالابالاها میگه؛ دروغه! باور نکن!
گفتم:
حالا فکر کردی اونور هم برای رضای خدا حرف میزنن! اونا هم بفکر یه لقمه نون هستن!...
پرید وسط حرفم و گفت: ببین! بحث سیاسی نکن که حالم بهم میخوره از سیاست!
گفتم: خودت اول حرف از سیاست زدی!
فورا گفت: اصلا هم من غلط کردم و هم تو!!! گور بابای سیاست!..... ولی باور کن ماهواره خوبیهای زیادی هم داره! چندین نفر را میشناسم که زبان انگلیسیشون را فول یاد گرفتند...
خواستم حرفی بزنم که ادامه داد: گوش کن! چند تا حرف از بچه منفی گوش کن جناب بچه مثبت! فکر کن من هم یه آخوندم که رفته منبر!!!!
از لحن توهین آمیزش هم خنده ام گرفت و وسط حرفاش هم گفتم: خب بفرما جناب!!
ادامه داد:
تا حالا «بفرمایید شام» را دیدی! خیلی راحت آدمها کنار هم میشینن و مثل یه آدم اشپزی میکنند(!!) و رقابت میکنند!.... من که واقعا لذت میبرم! ..... یه وقت دوست داری فیلم ببینی؛ خب فیلماشون همه چیز را نشون میده!!! چون یه زندگی را کامل نشون میده!!!..............(حرفهای نقطه چین دار طرف زیاد است!!)
فرمایشاتش که تمام شد گفتم:
خدا وکیلی این فیلمها روی تو تاثیر نداره!
گفت :
ببین!! یه بار چند سال پیش رفتم خونه خدا و بهش گفتم: ای خدا! در همه چیز منو امتحان کن مگر..... (از نوشتن کلمات مستهجن معذورم!!) یعنی مرد نیست اون مردی که به ..... برسه و .......
با خودم گفتم:
عجب! اون کاراش را هم سپرده بدست خدا تا اگه گندی هم زد؛ مقصر خدا باشه و نه خودش!!
القصه وقتی دیدم اینقدر مصمم حرف میزنه و ادای آدمهای فهمیده را هم در میاره، هیچی جوابش را ندادم وحتی ازش نپرسیدم : تو که اینقدر به حرفات مطمئنی چرا جلو چند نفری که اول اینجا بودند اونا را نزدی؟!
اول گفتم که «طرف» وقتی که اومد؛ آشنا بود!! اما وقتی که میرفت؛ دیگه «آشنا» نبود!