استاد خبازی که همه دوستش داریم...
تقریبا تمام جوانهای نسل من در شهر ما ؛ استاد خبازی را می شناسند! مردی با چهره ی جدی که تکه گچی را برمی داشت و به سراغ گوشه تخته سیاه آن موقع میرفت و آنچنان زیبا؛ مشق ریاضی می کرد که وقتی به انتهای تخته سیاه می رسید؛ هر طفل گریزپایی از ریاضیات را به ریاضی علاقمند می ساخت!
استاد خبازی؛ آدم بسیار منضبط ؛ که کم می خندید اما لبخند شیرینش؛ حکایت از عمق دلسوزی و صمیمیت درونی اش داشت.
یکبار مطلب جالبی را تعریف می کرد و می گفت:
از من خواستند که سوالات ریاضی امتحان نهایی سوم راهنمایی قدیم!(کلاس هشتم جدید!) را طراحی کنم.
اما من به صراحت گفتم: هرگز چنین کاری را نمی کنم!
پرسیدند: چرا؟ شما یک استاد مسلم ریاضیات هستید و در توانمندی شما کسی شک ندارد.
گفتم: بنده ریاضیات دوره دبیرستان را تدریس می کنم. معلمی باید این سوالات را طراحی کند که این کتاب را تدریس کرده باشد.صرف اینکه من به مطالب کتاب احاطه دارم کافی نیست! مهارت تدریس یک کتاب؛ توانمندی دیگری ست!
—---------—
توانمندی همیشه در قبول یک کار نیست بلکه گاهی در نپذیرفتن یک کار است!(توانمندی درونی آدمها)
اینکه بخواهیم به استقبال هر کاری برویم به صرف آنکه به ما پیشنهاد شده است؛ نشانه ی اعتماد به نفس دروغین ماست!
انسان متعهد؛ ابتدا فرصتها را با توجه به قابلیتهایش شناسایی می کند نه اینکه مثل آدم های همیشه سمت دار!و همیشه عالیمقام! فرصت طلبی کند تا هر مسئولیتی را شکار نماید!
@hassansanei