تک بُعدی اندیشیدن خطر بزرگ اندیشه و اندیشمندان است!
اگر فقط با یک معیار همه چیز را ارزیابی کنیم ممکن است مثل بعضی از دانشمندان حتی به انکار خالق هستی بپردازیم چرا که مثلا تنها با معیارهای فیزیکی؛ همه هستی را توجیه می کنیم!
چند روز قبل اظهار نظر جالبی از هاوکینگ – فیزیکدان برجسته- در خبرگزاری مهر خواندم:
«بیشتر افراد در مورد پرسشهایی نظیر "چرا ما اینجا هستیم؟" و "ما از کجا آمدهایم؟" دارای دغدغه هستند و این پرسشها و پاسخ به آنها برای آنها مهم هستند که به طور سنتی این پرسشها مربوط به حوزه فلسفه هستند. اما باید توجه داشت که فلسفه مرده است. فلسفه نتوانسته مانند علوم مدرن و به ویژه فیزیک پیشرفت کند.»
هاوکینگ در ادامه دانشمندان علوم را حاملان پرچم کشف معارف انسانی(!!) دانسته است. به عبارت دیگر او میگوید که این دانشمندان علوم هستند که توان پاسخگویی به سؤالات انسان را دارند!!
جالب است! وقتی بخواهیم با ابزارهای فیزیک؛ مسائل کلی هستی (مانند سوالات فوق)را حل کنیم- چیزی که نه بطور سنتی بلکه بطور منطقی در حیطه دانش فلسفه است- نتیجه ای بهتر از مرگ فلسفه نخواهیم گرفت!
-----------
با خودم فکر می کنم این نوع دانشمندان سایر ابعاد شخصیت انسانی مثلا «زیبایی شناسی» را چگونه توجیه می کنند! آیا به عنوان مثال یک کوهستان زیبا را با جرم حجمی! شکل هندسی! مقاومت سنگ! انواع کانی ها!... و خلاصه معیار های اینچنینی زیبائیش را درک می کنند! آیا به وجود بُعد دیگری با عنوان زیبایی شناسی که اتفاقا با ابزارهای آزمایشگاهی قابل اندازه گیری نیست؛ باور ندارند؟!
واقعا این افراد از خواندن هیچ شعری لذت نمی برند!(زیبایی خواندنی!)
و از دیدن هیچ نقاشی احساساتی نمی شوند!(زیبایی دیدنی!)
و از شنیدن هیچ آهنگی به وجد نمی آیند!(زیبایی شنیدنی!)
و ازفهم هیچ مسئله ساده فلسفی شعف نمی کنند!(زیبایی فهمیدنی!)
چه زیباست این شعر:
زندگی زیباست ای زیبا پسند!
زنده اندیشان به زیبایی رسند!
---------
آیا واقعا احساس خضوع و دل سپردگی که از دیگر بُعدهای شخصیتی انسان است در آنها با نگاه فیزیکی نابود شده است؟!
آیا تجربه شیرین مناجات در آنها هر گز رخ نداده است؟!
آیا اشکهای زیبا در تقدیس آن نیروی ماورایی که همواره پشتیبان انسان در لحظه لحظه حیات است؛ از چشمانشان جاری نشده است؟!
آیا در هیچ بن بستی گرفتار نشده اند که با هیچ نیروی مادی بیرون رفت از آن میسر نبود اما دستی از غیب رسید و به آسانی آن راه را بازکرد؟!
به نظرم بر اثر تک بُعدی فکر کردن این دانشمندان «حس زیبائی» و یا «حس بندگی» را یا اصلا درک نمی کنند که اعتبار کلام آنها زیر سوال می رود(بنظرم این فرض مخدوش است زیرا این دانشمندان اینقدر باهوش هستند که این احساس ها را درک کنند!) و یا آن را کتمان می کنند که صداقت کلام آنها را زیر سوال می برد!
«و انهم لیصدونهم عن السبیل و یحسبون انهم مهتدون»الزخرف 37
و ایشان مردم را از راه درست باز می دارند در حالیکه تصور می کنند راه درست را می پیمایند!