سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

تک دختر! ؛ دختر تک!!

یک مقدمه برای جلوگیری از سوء برداشت!!:


سرک کشیدن در زندگی دیگران کار زشتی ست اما بپذیرید محیطهایی هم هست که انسان ناگزیر از زندگی دیگران و اسرار آنها چیزهایی می فهمد!!! و اما اصل ماجرا...

--------

چندین روز بود که به عنوان «همراه بیمار» در بیمارستان کنار مریضی بودم و علی القاعده در بیمارستان دولتی وقتی چند بیمار داخل یک اتاق باشند و ملاقاتها و رفت و آمدهایی صورت گیرد و صحبت هایی زده شود؛ افراد با هم آشنا می شوند!


در طی این چند روز متوجه خانم باوقاری شدم که به اتفاق مادر پیرش چادر به کمر بسته بود و بر بالین پدر بیمار و سالخورده اش  بطور دائم حضور داشت! انصافا این خانم جوان لحظه ای از احوال پیرمردی غافل نمی شد که بر اثر تصادف چندین قسمت از بدنش شکستگی پیدا کرده بود! عمل جراحی بر روی پیرمرد انجام شده بود و عمل دیگری نیز باید انجام می داد!


کهولت سن؛ شکستگی سخت؛ جراحی  و مادری پیر ؛ هیچکدام مانع نمی شد که این خانم جوان از پرستاری پدر سالخورده لحظه ای کوتاهی کند ! جالبتر آنکه شوهر این خانم نیز به خاطر مقصر شناخته شدن پیرمرد در صحنه تصادف، مدام به بیمه؛ راهنمایی رانندگی؛ مدیریت بیمارستان و ... تردد داشت!


 در واقع کارهای بیمارستان و پرستاری به عهده آن خانم بود و کارهای بیرون بیمارستان به عهده شوهرش!!  دقایقی هم که این زوج داخل بیمارستان بهم می رسیدند؛ عاشقانه بود! نه عاشقانه از نوع لوسبازی های مرسوم! بلکه نگاههای محبت آمیزی بود که خستگی را از تنشان خارج می کرد!


یکبار  موبایل آن خانم زنگ خورد و مشغول صحبت شد. دلتنگی مادرانه ای را از لرزش صدایش حس می کردم و متوجه شدم دو فرزند هم دارد که به شهر دیگری پیش پدر و مادر شوهرش فرستاده است تا از بابت بچه ها نگرانی نداشته باشد و پرستاری پدر پیر را به نحو احسن انجام دهد!


کنار این تخت ؛ بیمار پیر دیگری هم بود که با توجه به ملاقاتهایی که می شد ؛ متوجه شدم صاحب چند فرزند است و جسته و گریخته متوجه شدم که فرزندانش خسته شده اند و پرستاری از پدر پیرشان را به یکدیگر حواله می کنند!!


خلاصه تضاد جالبی بود! پدر پیری بود و تک دختری داشت که در پرستاری تک بود!! پدر پیر دیگری بود که چند فرزند پسر و دختر داشت که در پرستاری او دعوا داشتند!!


دوستی به کنارم آمد و مطلبی را گفت که  شگفتی مرا بیشتر کرد!! او به من گفت این که تک دختر نیست این در حقیقت دختر خوانده این پیرمرد و پیرزن است!!

 آنها چون صاحب بچه نمی شدند این خانم را از بچگی از پرورشگاه گرفته اند و بزرگش  کرده اند!!

------

یک نتیجه برای حُسن بر داشت:


نتیجه گیری این مطلب را سخت نکنیم که سخت نیست! اما چیزی که من در آن روزها در بیمارستان آموختم این بود که خداوند اگر «نعمت مجازی!!!» هم به آدم بدهد ؛ ارزشمند است هرچند گاهی ما آدمها ارزش «نعمت حقیقی!» خدارا هم نمی دانیم!!