داستان جالبی را دیدم که نشان می دهد دروغگویی جز رسوایی و فضاحت به بار نمی آورد و انسان را از اعتبار ساقط می کند:
گویند حاکم خراسان هدایا و تحف زیادی به یک ایلچی داد تا به دست حاکم تبریز ببرد. در میان هدایای گرانبها ؛ کتاب کلیات جامی را هم قرار داد که در آن زمان بسیار مرغوب بود و اهل دانش به خواندن این کتاب بسیار علاقمند بودند.
وقتی ایلچی به تبریز رسید به سراغ حاکم رفت و با توجه به آنکه می دانست حاکم تبریز بسیار به کتاب کلیات جامی علاقه دارد؛ بیچاره خواست اظهار فضلی کرده باشدو گفت :
جناب حاکم در طول سفر از خراسان تا تبریز یک همسفر خوب و خوش سخنی همراه من بود که باعث شد لحظه ای رنج سفر را احساس نکنم! چرا که این همسفر با سخنانی شیرین و جملاتی نغز چنان مرا مسحور خویش می کرد که ...
حاکم تبریز که سخت شیفته شده بود پرسید: مگر که همسفر شما بود!
ایلچی گفت : نفرمایید کی! بفرمایید چی!!!
حاکم گفت : چی؟!!
ایلچی گفت: کتاب کلیات جامی را عرض میکنم...
و دوباره از کتاب کلی تعریف کرد بطوریکه اشتیاق حاکم چند برابر شد لیکن وقتی به سراغ کتاب رفتند متوجه شدند که کتابدار به اشتباه کتاب فتوحات مکیه را که حجم و جلدش مشابه کتاب کلیات جامی بوده قرار داده و خلاصه جناب ایلچی اصلا کتاب جامی همراهش نبوده!! ویک مشت دروغ بافته!!!!
امام صادق می فرمایند(نقل به مضمون): برای شناخت افراد به طول دادن رکوع و سجود اعتنا نکنید چرا که ممکن است به آن عادت کرده باشند و نتوانند آن را ترک کنند. اما به صدق کلام و امانتدا ری مردم را بشناسید.