لذت خرید ؛ لذت زندگی ست. گوارایتان!
داغ میبینی ! داغ سنگین پدر!
ابتدا هرگز باور نداری که سایه سار پر محبتش هرگز با تو نخواهد بود . گریان میشوی! افسرده میشوی! اما مدتی میگذرد و گذشت زمان ؛ رخت عزا را از تنت بیرون می کند. فکر میکنی داغ پدر را فراموش کرده ای اما اینگونه نیست!
پدر در رویاها با توست! رخ میدهد و چهره مهربانش دل از تو میبرد ! هر رویا؛ تم ثابتی دارد!! هر باره و در هر رویا تو فکر میکنی که پدر نمرده! و با هیجان و شادی این مکاشفه از خواب می پری! و دوباره و هر باره با این حقیقت تلخ مواجه میشوی که نه! پدر دیگر نیست!
آنگاه قلم؛ تنها مونس ات میشود و دل نوشته ای آرامت می کند!
___________
وقتی در بازار ویا مراکز خرید؛ هیجان مردم را میبینم از هیجان و شور و شوق آنها ؛ خود نیز به هیجان می آیم !
اینکه کودکی لباس عید خریده: اینکه زنی النگوها ی نو اش را با شادی نگاه میکند؛ اینکه مردی دست در جیب میکند و با خوشحالی پول شیرینی؛ شیرینی فروش را حساب میکند اینکه فروشگاهها مملو از ، زوج هاو خانواده هایی ست که در شب عید خرید می کنند؛ همه و همه لذت زندگی ست.
تلخی های گذشته، داغ ها و غصه های حال؛ و بی پولی که بزودی بعد از سیزده بسراغ ما خواهد آمد! نباید لذت خرید که همان لذت زندگی ست را بر کام ما تلخ کند!
هرکس به جفا این خرید را مصرف زدگی بداند و آن رادر تضاد با اصول دینی بشمارد؛ در اشتباه است! دین برای زندگی و لذات صحیح بردن از آن آمده تا حیات اخروی نیز در سایه این زندگی دنیوی ؛ معنا پیدا کند.
زندگی خالی نیست.
تا شقایق هست
زندگی باید کرد.
یا خیر رازقین