سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

هدیه جشن تکلیف زهرا!

بسم الله الرحمن الرحیم


هدیه جشن تکلیف زهرا!



قضیه از این قرار بود که مامان زهرای قصه ما در یک شهر دیگر داخل پاساژی رفته بود و زنگ زده بود که: 

زهرا جان! برای جشن تکلیف؛ چه چادری برات بخرم؟!


زهرا پیش من آمد و پرسید: چادرعربی بنظرت قشنگتره یا چادر دانشجویی؟!

گفتم: راستش تا حالا دقت نکردم! و درست ندیدم! نمیدونم!


چند دقیقه طول کشید و دو تا نقاشی جلوم گذاشت که زیر یکی نوشته بود: دانش جویی!! و زیر دیگری نوشته بود: عربی    

 گفت: حالا بگو!

گفتم: حالا خودت کدوم را بیشتر دوست داری؟!

گفت: می خوام اول تو بگی!


به نقاشی ها نگاهی کردم و همینجوری پراندم(!): عربی!


نگاهش کردم! احساس کردم زیاد ذوق نکرد! فهمیدم که  اطلاعاتم دِمُده شده! کلک زدم و حرفم را عوض کردم وگفتم: نه! فکر میکنم که چادر دانشجویی بهتر باشه!


زهرا گفت: آخه من تا حالا چادر دانشجویی نداشتم اما عربی داشتم!

گفتم: والا من نمیدونم که الان چی مُده! الان تو با یک فرد مناسب مشورت نمیکنی!!


-----------------------------------------------


فرد نیکوکاری پیدا شد و گفت: هر مسابقه ای که در حسینیه برگزار کنید جایزه اش را مجانی من  میدهم! 


کلی خوشحال شدیم که بالاخره یک آدم فهیم پیدا شد که بفهمد : بابا! پول خیر فقط برای مستمندان نیست بلکه برای هر عمل خیر و نیکویی ست!


اما از گوشه و کنار میشنیدیم که خانمها از جوایزی که دریافت می کنند راضی نیستند و گلایه دارند!

با خودم می گفتم: اسب پیشکشی را دیگه دندون هاش را نمیشمرن! عجب این خانمها پرتوقعند!!


تا روزی مسئول آنها به من گفت:

این جوایزی که این حاج آقا میاره؛ دختر خانمها دوست ندارند و اصلا نمی پسندند!


گفتم: چرا؟! این بنده خدا مجانی داره میده!

گفت: این چیزها که دیگه مد نیست!


خلاصه وقتی آن خانم پول گرفت و خودش خرید کرد متوجه منظور او شدم! راست می گفت! وسایل شیک و جالبی خریده بود که من هم می پسندیدم و از جایزه های رایگان آن مرد خیر، بسیار بهتر بود( واقعا کار فرهنگی خیلی ظرافت دارد!)


--------------------


برگردیم به قصه زهرا!


از زهرا پرسیدم: دوست داشتی خودت هدیه ات را انتخاب کنی یا مامانت؟!

خیلی صریح گفت:

خودم! آخه می ترسم برام یه چیز آشغال بخره!!!!(آشغال= دِمُده!)


خندیدم و حرفم را عوض کردم و پرسیدم:

حالا ته قلبت کدوم چادر ها را دوست داری؟! چادر ملی- چادر عربی! –چادر شالدار! یا چادر دانشجویی!


گفت: راستش را بخواهی هیچکدوم!چادر معمولی را دوست دارم!

با تعجب پرسیدم: پس چرا گفتی چادر دانشجویی را برات بخره؟!


گفت: چون دوستم یکیش را داره!!

 

-------------------------


مد چیزبدی  نیست که بعضیها از آن فرار می کنند و بعضی دیگر هم بالعکس، تمام وقت و هزینه شان را برای آن خرج می کنند!


مد اگر توام با وقار و شخصیت باشد برای نوجوان و جوان (بخصوص دختران) یک نیاز احساسی تلقی می شود و شاید یک نیاز واقعی برای آنها باشد.


مد هم ظرافت خودش را دارد که باید درست و معتدل بسمت آن حرکت کرد!