تیس! تیس! دارم جارو میکنم!!
تیس! تیس! تیس! این صدای جاروی رفتگر است که صبح زود؛ خیابان را جارو می کند. به پاکت زباله ای میرسد که دیشب سگها آن را پاره کرده اند و آن مرد زحمتکش، این خرده زباله ها را جمع می کند! در دلم او را تحسین می کنم و پولی بابت انعام در کف دستش می گذارم! خوشحال می شود اما میگوید: دو ماهه که یادت رفته بود! از او دور می شوم اما حرفش مرا می آزارد! این رفتگر زحمتکش از بابت انعام؛ هر ماهه ازمن متوقع شده! چهره ی معصومانه او، اکنون در نظرم باج خواهانه می شود!
کمی دورتر یکی از همشهریان را میبینم که لاشه سگی را که در اثر تصادف با ماشین،در وسط خیابان افتاده را برداشته و به کنار خیابان می برد! در دل او را تحسین میکنم! به کنارش میروم تا خسته نباشید بگویم! اما هنوز نرسیده ام که به من رو می کند و می گوید:بعضیها مثل سگ رانندگی میکنن!! چهره ی مسئولیت پذیر او؛ اکنون در نظرم یک آدم بددهن می شود!
باز دورتر می شوم. بسرعت عرض خیابان را طی می کنم که یک راننده تاکسی مجبور میشود؛ ترمز کند تا من عبور کنم! برمیگردم تا لطفش را با تبسمی جبران کنم! اما با چهره بسیار عصبانی او مواجه می شوم که گویی بنده قتلی را مرتکب شده ام! چهره ی باگذشت او، اکنون در نظرم یک آدم از خود راضی می شود!
در بازگشت از محل کار، انگار همه چیز دوباره به اصل خود بازگشت میکند!! همان راننده را میبینیم که پیاده شده و به خانمی که ماشینش پنچر شده کمک می کند! دوباره چهره بدعنق آن راننده تاکسی در ذهن من، همان آدم باگذشت اولی می شود!
به آن شهروندی می رسم که صبح لاشه سگ را به کناری می برد و اکنون مشغول صحبت با فرد مسئولی ست تا در آن مکان پر رفت و آمد، سرعت گیر نصب شود. دوباره چهره ی بددهن او به چهره آدم مسئولیت پذیر تبدیل می شود!
به خیابات تمیز می رسم! همان خیابانی که رفتگر آن را کاملا تمیز کرده! احساس می کنم توقع او در گرفتن انعام؛ شاید بخاطر سنگینی مخارج زندگی این روزها بوده! دوباره چهره او در نظرم همان چهره ی معصومانه و زحمتکش می شود!
---------------
در نگاه اول، درباره دیگران چه خوب قضاوت کنیم و چه بد؛ عجولانه است! آدم های دور و بر ما مثل خود ما ؛ مجموعه ای از خصائص خوب و بد را دارا هستند و قضاوت شتابزده از آنها؛ ما را با شرمندگی زودرس(!) مواجه خواهد کرد!
جارو کنیم ذهنمان را از قضاوتهای عجولانه! از حالا شروع کنیم: تیس! تیس! تیس!
@hassansanei