** پرسیدم: ای مرد! چرا دیگر شبهای چهارشنبه به مسجد سهله نمی روری؟!
گفت: مولایم مرا منع کرده است؟!
** پرسیدم: مولایت؟! منظورت چیست؟!
گفت: چهل شب چهار شنبه به قصد تشرف خدمت مولایم حضرت ولیعصر (عج الله تعالی فرجه) به مسجد سهله رفتم. در آخرین شب و در بین راه؛ سواری به من نزدیک شد و من تصور کردم که دزد است!!
آن مرد پرسید که آیا خوردنی داری؟! گفتم نه!
به تندی دوباره سوال کرد(!!) دست در جیب کرده و بیادم آمد که مقداری کشمش برای بچه ها خریده بودم و فراموش کرده بودم به آنها بدهم!
سپس آن مرد گفت: سفارش می کنم بر تو پدر پیرت را !- سفارش می کنم بر تو پدر پیرت را!- سفارش می کنم بر تو پدر پیرت را!
سه بار این جمله گفت و از نظرم غائب شد و فهمیدم تشرف حاصل شده!
**پرسیدم: مگر از پدر پیرت مواظبت نمی کنی؟! و یا سهل انگاری میکنی؟!
گفت: البته که نه! در مراقبت از او کوچکترین سهل انگاری نمی کنم و حتی او را تا دستشویی برده و بیرون منتظر می شوم و بعد کمک کرده او را به اتاق باز می گردانم!
**پرسیدم:پس چرا اینطور که می گویی امام زمان از تو رنجیده بود؟!
گفت: نارضایتی آن بزرگوار بخاطر آن بود که شبهای چهارشنبه او را تنها می گذاشتم و به مسجد سهله می رفتم! بعد از آنکه متوجه شدم حتی برای یک شب نیز ایشان از تنها گذاشتن پدرم ناراضی هستند این کار مستحب را رها کردم!
برداشتی آزاد از منتهی الامال
------------------
پیامبر بزرگوار اسلام می فرمایند: آگاه باشید از (عواقب) آزردن پدر و مادر!
چرا که نسیم بهشت اگر چه از مسافت هزار سال بوئیده می شود! ولی عاق شده و قطع رحم کرده از آن نسیم هم بهره ای ندارند!
اوهوم
بسیار عالی
