سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

دلم سوخت؛ نپرس برای کی؟! بپرس برای چی؟ !!

آنچه خواهم گفت درد دل یک مدیر کانون فرهنگی ست که سالها ست به فعالیتهای مذهبی و فرهنگی می پردازد.


می گفت:


روزی چشممان به جمال مبارک معاونت ... استانداری ... روشن شد که طی بازدیدی که از کانون داشتند؛ وعده فرمودند که اگر دو دستگاه رایانه خریداری نمایید؛ هزینه آن را خواهیم پرداخت!


خوشحال شدیم و گفتیم بالاخره یک مسئول از فعالیتهای ما بازدید کرد و قول مساعدت مالی داد! با توجه به شناختی که از سابقه بازدیدهای اینچنینی داشتیم!؛ جانب احتیاط را رعایت کردیم و گفتیم ابتدا فاکتور میبریم اگر پولش را دادند؛ رایانه ها را می خریم!


از روز بازدید به بعد کار ما شد تماس تلفنی با استانداری برای اینکه ببینیم که آیا نامه حاوی فاکتور به دبیرخانه استانداری رسیده است؟! آیا فاکتور از آنجا به اتاق معاونت محترم رفته؟! آیا معاونت دستور لازم را طبق وعده صادر کرده؟! آیا به بخش مالی رفته؟ آیا...؟!!


خلاصه بجز هزینه تماسهای تلفنی متعدد که برای مخابرات درآمدزایی می کرد! انصافا برای  بچه های کانون نیز اشتغال زایی خوبی شده بود!!


بالاخره مقامات مربوطه فرمودند که پول برای خرید رایانه نداریم شما یک فاکتور تحت عنوان گزارشی از فعالیتهای دفاع از عفاف و حجاب!! برایمان بفرستید تا هزینه فقط یک رایانه به شما پرداخت شود!!(که البته هنوز آن را هم نداده اند!!)


آنچه آن مدیر کانون فرهنگی که انصافا فعالیتهای خوبی انجام داده بود و انجام می دهد به عنوان درد دل می گفت این بود که:


اولا چرا حضرات آقایان مسئول وعده توخالی می دهند! چرا فقط کارهایی را که می توانند انجام دهند وعده نمی دهند؟! یا لااقل در هرمرحله که قادر به تحقق وعده شان نیستند چرا صادقانه نمی گویند و همچنان وعده های  سر خرمن ادامه دارد؟!


ثانیا آیا با فاکتورهای دروغین و اصلا با پول بدست آمده از دروغ می توان کار مثبت فرهنگی مذهبی انجام داد؟ آیا ردیف بودجه های فرهنگی را براساس  نیاز های کانون های فرهنگی تنظیم می کنند یا براساس معیارهای شعاری خودشان؟!

------


دل آن مدیر کانون فرهنگی خون بود وبه من گفت تو که املاء و انشاء بهتری داری! یک نامه برای مقام بالاتر بنویس که شاید بدستش برسد! شاید بخواند!! شاید دستور مجدد صادر کند!!! شاید پیگیری های مجدد ما جواب دهد!!! شاید...!!!


واقعا دلم سوخت نه برای آن مدیر کانون فرهنگی که  نوعا عاشق این کار هستند و مزدشان را از خدا طلب می کنند! بلکه دلم سوخت برای فرهنگ و فعالیتهای فرهنگی!! دلم سوخت برای گزارشهای جعلی دفاع از عفاف و حجاب!! دلم سوخت برای پولهایی که باید به زور گرفت وبه دروغ گرفت!! دلم سوخت برای....!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد