وقتی من نمی فمم!!(طنز)

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی من نمی فمم!!(طنز)

یه وقتا هس آدم هیج جوری  یه حرفایی رو هضمش نمیکنه! تقصیر خودش هم نیس؛ نمیفمه!
اگه به مخش فشار بیاره؛ باز نمیفمه!
کانفیگوریشنش رو ری ست کُنه؛ باز نمیفمه!
نیش قلم روشنفکرا  رو پتک کنن و بزنن تو سرش؛ بدبخت باز اُمله؛ بازم نمیفمه!

میگید چرا؟!

خب جونکه یه حرفاست فقط اهلش می فمن! آدمای درس خونده! آدمای روشنفکر! یه آدمایی که فقط خودشون می فمن! نه یه آدم عوام مث من!

یه آدمایی که سیا رو توجیه می کنن که سفیده!
سفید رو توجیه می کنن که «سیا» ست! (ترو  خدا با سازمان سیا اشتباه نگیرین! این آدما از این جور اتهامات؛ اگه بهشون بزنن خیلی حال می کنن!)

میگید مث کی؟!
خب مث این آدم که هم شاعری میکنه! هم منتغدی!(ببخشید منتقدی! گفتم که نمیفمم!!)
این آدم درباره یه آدم دیگه که بره نه (سرهم بخونین لطفن) شده؛ اینطوری گفته:

«دوستان، من درباره ی بدی یا خوبی برهنگی بحث نمی کنم( جونکه خدائیش بدی و خوبیش اصلن معلوم نیس!!)
فقط مطمئنم برهنه شدن با فاحشه بودن و فحشا و... خیلی فرق دارد(حالا یوخته دیگه صبر کن!)
به خدا من در این عکس جز معصومیت(مقام عصمت!!!!) و مهربانی(!!!) چیزی ندیدم
اما می شود پوشش داشت و خیلی هم پوشش داشت اما عکست حس های دیگری را منعکس کند(مث عکس بالا که این دختره پوشش داره؛ خیلی هم داره!! اما معصومیت و مهربانی اصلن نداره!!!!)
باز هم نظر همه ی دوستان محترم است(اختیار دارین! شما فقط میفمین!!) »

یا مث این آدم که برا همون کیسی که گفتم بره نه شده؛ اینطوری حماسه سرایی کرده:

«... و با نگاهی کودکانه ،لخت ...برهنه در برابر چشمان از حدقه درآمده ی تاریخی کثیف می ایستند و نعره می شکند که هی ...های مرا ببین .(بدون شرح !!!) من همانم که تو مرا به زنجیر کشیدی.(شکسته نفسی می فرماین قربان!!) در مقام خواهر و مادر و زن و با چماق عفت و عصمت(!!!) و هر مفهوم بدبو و بدوی دیگر.من اینم .(مبارکا باشه!!)...»

---------------------

چه کنم!نمی فمم!
من نمی فمم که چطو میشه عریون بود؛ ولی معصومیت داش!

من نمی فمم که چطو میشه پوشش داش؛ خیلی هم داش! ولی در عکست این مهربونی نباشه!!(مث عکس بالا که گفتیم!!)

من نمی فمم که چطو عفت و پاکدامنی چماقه و عریون شدن عین آزادگیه!

بقول این آدمایی که خیلی می فمن: «مرسی گلشیفته!!!!»

------------------------

نه!  اشتبا نشه! باور کنین در طول تحصیلم همیشه جزع  شاگردای ممتاز بودم! میخوام بگم اگه نمیفمم؛  سفاهت و بلاهت ذاتی ندارم!!!(قسم می خورم؛به خدا قسم! باز باور نمیکنین! میگین که خدای من و امثال من رو قبول ندارین!  پس... به «خودشیفته» قسم! به توجیهات متشعشعانه امثال شماها قسم! حالا باور کردین!)

نه! باز دارین اشتبا میکنین! منم هنر رو دوس دارم! شعر و موسیقی رو دوس دارم! گرافیک و سینما رو دوس دارم!(قسم می خورم؛ به پیغمبر قسم! بازم باور نمیکنین! میگین قسمای آدمایی مث من؛ دین فروشیه!! پس... به مدونا قسم! به جولی و به پولی قسم! به خرس و پلنگ طلایی قسم! به عمو اسکار قسم! یا هرچیز دیگه که پیش شما مقدسه!)

ترو خدا شما آدمای فمیده در حق من و امثال من دعا کنین که یوخده مام بفمیم!!
آخه ما هر چی نشستیم و عقلامون رو روی هم گذاشتیم حرفای شما رو نفمیدیم! دعاکنین لطفن!!
(چی!! دعا کردن براتون اُفت داره! صلوات فرستادن براتون زشته!  خب پس... برامون شعر بخونین! برامون کف بزنین! برامون برقصین!!!(ببخشین فکر کنم دیگه قاطی کردم!!))...